مذهبی

از رنج تا رسالت؛ روایت «تب ناتمامِ» یک بسیجی از زبان نویسنده کتاب تقریظ‌شده توسط رهبری

همزمان با انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تب ناتمام» و همزمان با هفته بسیج، زهرا سادات حسینی مهرآبادی از چرایی ورودش به زندگی شهید حسین دخانچی می‌گوید؛ شهیدی که با وجود قطع‌نخاعی کامل، رسالت فرهنگی‌اش را رها نکرد و به نسل جوان پیام داد: مأموریت بسیجی هرگز تمام نمی‌شود؛ فقط میدان آن تغییر می‌کند.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمهالزهرا سلام‌الله‌علیها و هفته کتاب با هدف معرفی الگوهای واقعی و تبیین نقش‌آفرینی‌های زنان قهرمان ایرانی و در قالب بیست و یکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «تب ناتمام»؛ روایت زندگی خانم شهلا منزوی مادر جانباز شهید حسین دخانچی چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در تالار وحدت تهران منتشر شد.

بنابر روایت شبستان، متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:

 بسم الله ارّحمن الرّحیم

تصویر روشنی از درد و رنج جانگداز یک جانباز قطع نخاع و اندوه و تلاش بی‌پایان مادر صبور و پرتحمّل و دیگر کسانش در این کتاب ارائه شده است. به راوی و نویسنده باید آفرین گفت. سلام خدا بر حسین دخانچی شهید و بر مادر بردبار و داغدارش.

به مناسبت هفته بسیج گفتگویی انجام دادیم با سرکار خانم زهرا سادات حسینی مهرآبادی نویسنده بسیجی کتاب تب ناتمام که در پی می آید:

ایده اولیه نوشتن کتاب «تب ناتمام» چگونه شکل گرفت؟ چه چیزی شما را به سمت روایت زندگی شهید دخانچی کشاند؟

جرقه نوشتن این کتاب در سال ۷۹ زده شد، زمانی که برای اولین بار شهید دخانچی را که آن موقع در زمره جانبازان قطع نخاع از گردن بودند، به طور اتفاقی در یک برنامه تلویزیونی دیدم. در اولین مواجهه، سوالات متعددی پیرامون شرایط زندگی ایشان، مشکلات و محدودیت‌هایی که با آن مواجه بودند و مراقبت‌هایی که نیاز داشتند برایم مطرح شد. در این میان، چیزی که بیش از همه ذهنم را درگیر کرد، آرامشی بود که در چهره ایشان می‌دیدم. آرامششان تصنعی نبود. اینطور نبود که لبخند روی لبشان به ملاحظه دوربین باشد. آرامش شان از عمق وجود برمی‌آمد. اینکه انسانی با آن شرایط سخت، تا این حد آرام باشد و با وجود تمام محدودیت‌ها لبخند بزند؛ به قدری برایم تعجب‌آور بود که تا مدتها اسم و چهره‌ ایشان در ذهنم باقی ماند.

اسفند سال ۱۳۸۰، وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم، خیلی منتظر بودم تا نویسنده‌ای زندگی شان را که مطمئن بودم بسیار متفاوت و جذاب است به تصویر بکشد. آن زمان کتاب‌هایی که زندگی شهدا را از زبان مادران و همسرانشان روایت می‌کردند، مکرر به چاپ می‌رسیدند و من چشم‌انتظار نگارش کتابی از این زاویه بودم، اما هیچ‌گاه این اتفاق نیفتاد.

از سال ۹۴ که وارد حوزه نگارش شدم، تصمیم گرفتم سراغ این شهید بروم. سال ۹۷ بالاخره تصمیمم را عملی کردم و با همسر شهید ارتباط گرفتم. ایشان بنده را به سمت مادر شهید سوق دادند و فرمودند: «اگر من ۴ سال از آقای دخانچی پرستاری کرده‌ام، مادرشان ۱۳ سال این بار را به دوش کشیده‌اند، اولویتی هم اگر باشد، با ایشان است.» این مسئله باعث اتفاق مبارکی شد. چون بیان روایت از زبان مادر، موجب می‌شد زوایای بیشتری از زندگی شهید، از کودکی تا مجروحیت و شهادت، بیان شود و چهره کاملتری از ایشان به خواننده ارائه گردد.

در ابتدا بنا داشتم در خلال روایت مادر، بخش‌هایی از زندگی مشترک شهید و همسرشان را هم ذکر کنم؛ اما طی مصاحبه‌هایی که با خانم نیکوصحبت داشتم، متوجه عشق عمیق، افسانه‌ای و متفاوت ایشان و شهید شدم. عشقی الهی و مافوق تصور که حیف بود ناقص و در ضمن روایت مادر به نگارش دربیاید. از این رو تصمیم گرفتم به توفیق الهی در کتابی مجزا، روایت همسر شهید دخانچی را نیز به رشته تحریر درآورم.

 در مسیر تحقیق و نگارش، کدام بخش از زندگی شهید دخانچی بیشترین تأثیر را روی شما گذاشت؟

مقطعی که ایشان با وجودی که از گردن به پایین قطع ‌نخاع بودند و سخت‌ترین وضعیت ممکن را داشتند، وقتی شرایط فرهنگی کشور را نامساعد دیدند، جوانان و نوجوانانی را دیدند که از انقلاب و شهدا دور مانده‌اند، با وجود تمام دردها و محدودیت‌ها، با وجود تمام مشقتی که با نشستن روی ویلچر و صحبت کردن برایشان ایجاد می‌شد، با وجودی که هیچ کس از ایشان انتظاری نداشت، به مدارس می‌رفتند تا رسالت خودشان را جهت آشنایی نسل جوان با اهداف انقلاب و شهدا انجام دهند.

 منابع اصلی شما برای تدوین این اثر چه بود؟ با چه چالش‌هایی در جمع‌آوری اسناد و روایت‌ها روبه‌رو شدید؟

این کتاب بر اساس هشتاد ساعت مصاحبه‌ای که از مادر شهید گرفتم و دو جلسه مصاحبه با آقای علی دخانچی برادر شهید و سه جلسه مصاحبه با همسر شهید تدوین شده و در تدوین آن از منبع دیگری استفاده نکرده‌ام.

الحمدلله در ایام مصاحبه، با هیچ مشکل و چالشی مواجه نشدم. خانواده شهید همراهی و همکاری بی‌دریغی داشتند. از آنجا که بنا داشتم مشکلات یک قطع نخاع از گردن را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار دهم و علاوه بر اینکه خودم متوجه زوایای مختلف زندگی این افراد و خانوده‌هایشان می‌شوم، آن را برای خوانندگان هم بازگو کنم، در جزئی‌ترین مسائل ورود می‌کردم. مادر شهید هم با صبوری کامل، سوالات ریز و درشتم را پاسخ می‌دادند، آنقدر که گاها از صبر و تحمل بی‌اندازه ایشان تعجب می‌کردم.

کدام بخش از کتاب برای خودتان احساسی‌ترین یا سخت‌ترین بخشِ نوشتن بود؟

قسمت‌هایی که شهید را تازه از آسایشگاه به منزل آورده بودند و می‌بایست مراقبت‌های لازم برای یک جانباز قطع نخاع را با جزئیات هرچه تمامتر بیان می‌کردم تا خواننده خودش را عضوی از این خانواده حس کند و تمام سختی‌ها برایش ملموس شود.

به نظر شما نسل امروز چه احتیاجی به شناخت چنین الگوهایی دارد؟

نسل جوان به طور طبیعی به دنبال الگو می‌گردد. در فضای مجازی، الگوهای کاذب و سلبریتی‌ها با معیارهای ظاهری و مادی، ذهن جوانان را تسخیر کرده‌اند. در حالی که ما قهرمان واقعی و اصیلی مانند شهید دخانچی داریم. نسل امروز، در ابعاد مختلف به شناخت الگوهایی مانند شهید دخانچی نیاز دارد:

نسل جوان با چالش‌ها و فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی زیادی روبروست و ممکن است به سادگی احساس ناامیدی و شکست کند. شهید دخانچی نماد عینی تاب‌آوری است. ایشان با جسمی نیمه‌فلج، نه تنها تسلیم نشد، بلکه به میدان آمد و تأثیرگذار شد. ویلچر او، سمبل محدودیتش نبود، بلکه نماد اراده‌ آهنینش بود. «نمی‌توانم» در فرهنگ چنین الگویی اصلا جا نداشت.

در فضای امروز جهان، مدام بر«حقوق فردی» تأکید می‌شود؛ اما جامعه برای پیشرفت نیازمند افرادی است که «تکلیف‌گرا» باشند. شهید دخانچی نمونه کامل تکلیف‌گرایی بود. کسی که حق داشت استراحت کند، اما خود را موظف می‌دانست که با سخت‌ترین شرایط، به مدارس و پایگاه‌ها برود و نسل بعد را آگاه کند.

لذا نسل امروز برای رهایی از بحران هویت، ناامیدی و خودمحوری و برای یافتن راهکاری عملی برای زندگی مؤثر و سربلند، به شدت نیازمند شناخت الگوهای حقیقی مانند شهید دخانچی است. این شهدا به جوانان می‌گویند: شما می‌توانید قهرمان زندگی خود باشید. قهرمانی نه با معیارهای مادی جهان مدرن، بلکه با معیارهای جاودانۀ ایثار، ایمان و خدمت. اینجا ایران است و شما فرزندان کسانی هستید که با ویلچرشان تاریخ ساز شدند.

 توجه و تقریظ رهبر انقلاب به این کتاب اتفاق مهمی بود. این بازخورد برای شما چه معنایی داشت؟

این تقریظ در درجه اول، تأیید محتوای کتاب و شخصیت والای شهید دخانچی بود. تقریظ ایشان به این معنا است که روایتی که از زندگی این شهید ارائه شده، صحیح، اصیل و قابل اعتماد است. این تقریظ درواقع، پل مستحکمی بود بین نسل جوانی که جنگ را ندیده و نسلی که این رنجها را با پوست و گوشت حس کرده‌اند. وقتی رهبر انقلاب بر «تصویر روشن از درد و رنج جانگداز» تأکید می‌کنند، به نسل امروز می‌فهمانند که این داستان‌ها، افسانه نیست؛ یک واقعیت تلخ و باشکوه است که پایه‌های انقلاب ما بر آن بنا شده است.

این تقریظ، تنها خطاب به خانواده شهید دخانچی نیست، بلکه یک قدردانی نمادین از همه جانبازان، ایثارگران و خانواده‌های جانبازانی است که در سکوت و گمنامی، به آرمان‌های انقلاب وفادار مانده‌اند.

تأکید ایشان بر «درد و رنج جانگداز یک جانباز قطع نخاع» و «اندوه و تلاش بی پایان مادر… و دیگر کسانش» یک پیام بسیار مهم دارد: در مکتب شهیدان، هم آنکه در خط مقدم می‌جنگد مقدس است، هم آنکه در خانه، با صبری تحسین‌برانگیز، بار این مصیبت عظیم را به دوش می‌کشد. این تقریظ، در عین قدردانی از تمام خانواده‌های ایثارگر، این نکته را اذعان می‌کند که در روایت‌گری، باید به نقش این قهرمانان خاموش نیز پرداخت.

درود ایشان بر شهید دخانچی و مادرش، تنها یک سلام نیست. این یک «الگوسازی رسمی» است. ایشان به جامعه نشان می‌دهند که برای تربیت نسل جدید، باید به سراغ چنین الگوهای کاملی رفت: «مجاهدی که تا آخرین نفس ایستاد» و «مادری که صبر را تا حدّ شهادت فرزندش پیش برد.»

این تقریظ‌ها به همه کسانی که در عرصه ادبیات پایداری قلم می‌زنند، تاکید می‌کند که کار شما دیده می‌شود و زحماتتان برای ثبت این روایت‌های مقدس، بی‌ثمر نیست. این مسیر، مسیر درستی است و باید با قدرت و انرژی بیشتری در آن گام بردارید.

فکر می‌کنید کدام بخش کتاب باعث شده ایشان توجه ویژه‌ای نشان دهند؟

بر اساس متن تقریظ مقام معظم رهبری، به نظر می‌رسد تأکید اصلی ایشان بر توانایی کتاب در ارائه «تصویر روشن» و همه‌جانبه از عمق فداکاری و رنج‌های جانبازان قطع نخاع و خانواده‌های بزرگوارشان است. این تصویرسازی در سه بخش کلیدی تاکید شده است:

رهبر معظم انقلاب به صراحت به «تصویر روشن از درد و رنج جانگداز یک جانباز قطع نخاع» اشاره کرده‌اند. این عبارت بدین معناست که کتاب توانسته «واقعیت» را آنچنان که هست، بدون گزافه‌گویی و تحریف، به تصویر بکشد.

بخش دیگر توجه معظّمٌ له، معطوف به «اندوه و تلاش بی‌پایان مادر صبور و پرتحمّل» است. کتاب، نقش خانم شهلا منزوی را به عنوان مادری که ۱۷ سال پرستاری شبانه‌روزی از فرزندش را بر عهده داشته، نمایش داده است. این روایت، نمونه‌ای درخشان از ایثارگری زن مسلمان ایرانی است که در سایه‌ای از گمنامی، حماسه‌آفرینی کرده است.

رهبر انقلاب در تقریظ خود، به «دیگر کسان» نیز اشاره کرده‌اند. این نشان می‌دهد کتاب توانسته تصویر کاملی از همبستگی و فداکاری تمام اعضای خانواده، از جمله پدری که آب می‌شد و برادرانی که در پرستاری مشارکت داشتند را ارائه دهد.

به طور خلاصه، آنچه مورد توجه و تحسین رهبر انقلاب قرار گرفته، خلق یک «تابلوی زنده» از فرهنگ ایثار، صبر و مقاومت بوده است.

 در هفته بسیج هستیم؛ به‌نظر شما زندگی شهید دخانچی چه پیامی برای جامعه بسیجی امروز دارد؟

پیام این شهید بزرگوار را می‌توان در این چند کلیدواژه خلاصه کرد:پیام «تداوم جهاد از جبهه‌های نظامی تا جبهه‌های فرهنگی»: شهید دخانچی به ما می‌آموزد که «بسیجی» بودن، محدود به یک برهه تاریخی خاص نیست. ایشان در جبهه جنگ، با بدنش جنگید و تمام هستی‌اش را فدا کرد. پس از جنگ، وقتی «جبهه فرهنگی» را خط مقدم تشخیص داد، با همان روحیه جهادی و با وجود درد و رنج طاقت‌فرسا، سوار بر ویلچر شد و به میدان آمد. پیام این شهید بزرگوار به بسیجی امروز این است: «ماموریت تو تمام شدنی نیست؛ فقط شکل و میدانش عوض شده.» امروز دشمن با جنگ نرم و تهاجم فرهنگی به میدان آمده و بسیجی باید سلاح بصیرت و بیان را بردارد و در این جبهه حاضر شود.

پیام «مسئولیت‌پذیری بی‌دلیل و بی‌منت»: ایشان می‌توانست در خانه بماند و از انجام هرگونه مسئولیتی سر باز بزند، هیچ کس هم از ایشان انتظاری نداشت، اما ایشان خودش را موظف می‌دانست. این، مفهوم عمیق «مسئولیت‌پذیری» را نشان می‌دهد و پیامش این است که: «بسیجی منتظر دستور و ماموریت رسمی نمی‌ماند. درد جامعه را درد خود می‌داند و برای درمانش، حتی در سخت‌ترین شرایط، اقدام می‌کند.»

پیام «صبر و استقامت در مسیر آرمان‌ها»: شهید دخانچی به ما یادآوری می‌کند که مسیر آرمان‌های بلند، هموار نیست. ایشان پس از هر سخنرانی، ساعتها عوارض جسمی را تحمل می‌کرد، اما هرگز از تکرار این مسیر خسته نمی‌شد. پیام این حرکت به بسیجی امروز این است: «در راهی که انتخاب کرده‌ای، با موانع و ناملایمات زیادی روبرو خواهی شد. اما باید چون کوه استقامت کرد و ادامه داد. خستگی و راحت‌طلبی در فرهنگ بسیجی جایی ندارد.»

پیام «شفافیت و خلوص نیت»: ایشان با وجودی که همه چیز خود را در راه دفاع از اسلام و انقلاب داده بود، کوچک‌ترین ادعا و منتی بر کسی نداشت و همچنان به دنبال خدمت بود. پیام این اخلاص این است: «بسیجی واقعی، کارش را برای خدا و بدون چشم‌داشت و توقع انجام می‌دهد. او نه به دنبال مقام است، نه منصب و نه تشویق.»

خلاصه اینکه زندگی شهید حسین دخانچی، «الگویی زنده و کاربردی» برای بسیجی امروز است. این شهید بزرگوار عملا نشان داد که بسیجیِ تراز انقلاب اسلامی، تنها یک نیروی نظامی نیست؛ بلکه یک «فعال همه‌جانبه، مسئولیت‌پذیر، صبور و خدوم» است که در هر عرصه‌ای که انقلاب و نظام به او نیاز داشته باشد، با تمام وجود حاضر می‌شود و تنها انگیزه‌اش، عشق به خدا، ولایت و زمینه‌سازی برای ظهور است. پیام نهایی ایشان این است: «ویلچر من مانع حرکت من نشد، پس موانع و مشکلات شما نیز نباید سد راهتان شود. حالا نوبت شماست که با همان روحیه جهادی، در میدان‌های جدید حاضر شوید.»

 اگر شهید دخانچی امروز در میان ما بود، چه توصیه‌ای برای جوانان فعال و داوطلب بسیجی داشت؟

اگر شهید حسین دخانچی امروز در میان ما بود، با همان چهره نورانی و روحیه انقلابی، خطاب به جوانان بسیجی می‌گفت: «برادران و خواهران عزیزِ من، جوانان غیرتمند و پرانرژی بسیجی، اولاً بدانید که وجود هر کدام از شما، یک ذخیره الهی و یک فرصت طلایی برای این انقلاب است. من که با این ویلچر و با این بدن شکسته، هر جا که توانستم رفتم و حرف زدم، چون شما را می‌دیدم؛ آینده‌ای را می‌دیدم که باید برایش هزینه می‌کردم. توصیه‌ام به شما چند چیز است:۱. امروز، خط مقدم ما، «جبهه دانش و تربیت» است. دشمن می‌خواهد با ابزار فرهنگ و فضای مجازی، ایمان و اراده شما را نابود کند.

شما باید سلاح «بصیرت» و «علم» را قویتر از هر زمان دیگر در دست بگیرید. فقط اسلحه بلد بودن کافی نیست؛ باید قوی‌تر از دشمن، منطق، استدلال و قدرت تحلیل داشته باشید. در هر رشته‌ای که مشغول هستید، بهترین باشید و این برتری را برای عزت اسلام و ایران به کار ببندید.

ما در کوران جنگ، در سنگرها ایستادیم. امروز شما باید در سنگر دانشگاه، مدرسه، فضای مجازی و محل کارتان، محکم و پرقدرت بایستید. ایستادگی به این معناست که در برابر انحرافات و شبهات، استوار باشید و با چهره‌ای گشاده و زبان نرم، حق را بیان کنید. مبادا کسی به خاطر رفتار خشن شما، از اسلام و انقلاب زده شود.

نگذارید «راحت‌طلبی» به جانتان بیفتد. قدر نعمت سلامتی و جوانی خود را بدانید. از سختی نترسید. از شب بیداری و مطالعه خسته نشوید. از انجام کارهای سخت و داوطلبانه فرار نکنید. شیطان از طریق راحت‌طلبی به جان بسیجی رخنه می‌کند.

آخرین و مهمترین توصیه: «نقشه راه» را گم نکنید. یادتان نرود که تمام این مجاهدتها برای چه بوده؟

هدف نهایی، «جامعه عدل مهدوی» است. هر کاری می‌کنید، از خودتان بپرسید: «آیا این کار، قدمی است برای نزدیکتر شدن به ظهور آقا امام زمان(عج)؟» این نگاه، به تمام زندگیتان معنا می‌بخشد و شما را از افتادن در دام روزمرگی و کوچک شدن اهداف نجات می‌دهد.

گردآوری: کولاک
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کولاک بنویسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا