شاهنامه؛ کتاب بزرگ فرهنگ ایرانی را بخوانید

کتاب شاهنامه تمام مؤلفههای هویت ملی و هویت فرهنگی ایران را در خود دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد ایران را بشناسد، راهی جز شاهنامه وجود ندارد و کسی که میخواهد ایران را دوست داشته باشد، تا ایران را نشناسد، نمیتواند دوستش داشته باشد.
محمد محمود هاشمی – روزنامه اطلاعات| دکتر محمدجعفر محمدزاده فعال فرهنگی و رسانه، نویسنده و پژوهشگر عرصه فرهنگ به پرسشهای ما درباره نقش زبان فارسی و شاهنامه در شکلگیری و حفظ هویت ایرانی در ایران فرهنگی پاسخ میدهد.
*شاهنامه و مؤلفههای مهم آن چه جایگاهی در شکلدهی به هویت ایرانی در تاریخ ما و فرهنگ امروز دارد؟
شاهنامه کتاب بزرگ فرهنگ ایرانی است. من شخصاً به جز کتابهای آسمانی، کتابی به عظمت و ارجمندی شاهنامه سراغ ندارم؛ کتابی که تمام مؤلفههای هویت ملی و هویت فرهنگی ایران را در خود دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد ایران را بشناسد، راهی جز شاهنامه وجود ندارد و کسی که میخواهد ایران را دوست داشته باشد، تا ایران را نشناسد، نمیتواند دوستش داشته باشد.
راه دوست داشتن ایران، شناخت ایران است و بهترین و برترین راه برای شناخت ایران، شناخت شاهنامه است؛ زیرا شاهنامه کارکرد چندگانهای دارد: هم کتاب تاریخ ماست، چه تاریخ اساطیری و چه تاریخ باستان تا دوره اسلامی؛ هم کتاب ارجمند زبان ماست، یعنی پی و پایه استوار زبان ما در این کتاب بنیانگذاری شده است؛ و هم اندیشههایی دینی ایرانی پیش از اسلام در این کتاب بازتولید شده است.
ما از دوران باستان حکمت داشتهایم. ایرانیها خردمند و صاحب حکمت بودهاند و این حکمت پس از اسلام، با خرد اسلامی در آمیخته است. تقاطع خردمندی ایرانی و حکمت اسلامی در شاهنامه است.
در شاهنامه تکتک مؤلفههای شناخت ایران را میتوان پیدا کرد، مثل خداباوری. داستان و مقطعی از تاریخ موضوعی در شاهنامه نیست که با خداباوری و با نام خدا شروع و با شکرگزاری از خدا تمام نشده باشد.
جنگها در همه دورهها با نام خدا شروع میشوند و با سپاس از خداوند تمام میشوند و این نشان میدهد که ایرانیها «خداباور و یکتاپرست» بودهاند؛ یعنی در زمانی که در اطراف ما بتکدهها فراوان بود، در سرزمین ایران هیچ بتخانهای تا امروز شناسایی نشده است. ایرانیها هرگز بتپرست نبوده اند. از دوره پیش از مادها که ایرانیان پیرو آیین مهر یا به قول غربیها میترائیسم بودند (که به آن در قرآن تحت عنوان «صابئی» اشاره شده است)، تا بعدها که زرتشت ظهور کرد و دوره هخامنشیان، اشکانیان و سپس دوره ساسانیان، ایرانیان همیشه خداباور بودند؛ یعنی باور به یگانگی خدا و یکتاپرستی، اصل مهم و بنیادین اندیشه ایرانی بوده است.
ویژگی دوم ایرانیها در شاهنامه «خردورزی» است. در شاهنامه افسانه و تاریخ اساطیری هست، ولی در هیچ جا از خردمندی خارج نمیشود. خود فردوسی هم میگوید:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هر چه اندرخورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی بَرد
یعنی ممکن است داستانی مستقیماً خردمندانه نباشد، ولی بالأخره تمثیل و رمزی است که باید گشوده شود و خواننده را به خردمندی راهنمایی کند؛ لذا میبینیم در اولین بیت میگوید: «به نام خداوند جان و خرد»، یعنی اولین مصرع کتاب ۵۰ ـ ۶۰هزار بیتی شاهنامه با نام خدایی شروع میشود که جان میدهد و خرد میبخشد. خدایی که صاحب جان و خرد است، بهترین چیزی را که دارد و در وجودش هست، به انسان میدهد. این در اندیشه ایرانی جاری است و در فرهنگ اسلامی هم داریم: «و نفَختُ فیه مِن روحی».
ویژگی دیگر ایرانیها «دادگری» است و میتوانیم آن را در خداینامههای قبل از دوره اسلامی پیدا کنیم که بعدها از رویش کتابهای عربیِ «سیَرالملوک»ها و «اخبار الملوک»ها نوشته شد و البته همه اینها در شاهنامه جمع شده است؛ «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست»! فردوسی در شاهنامه مطلبی را جا نگذاشته است. در تمام این دوران، ایرانیها به «دادگری» عشق میورزیدند. حتی اگر پادشاه ظالمی هم بود، بهظاهر میگفت دادگری را دوست دارم! وقتی پادشاهی شکست میخورد، میفهمید به این سبب بوده که راه داد را کنار گذاشته است.
این نگرش را با تفکر سرمایهداری در نظام لیبرال دمکراسی مقایسه کنید. اگر از فردی که در نظام سرمایهداری حاکم است، بپرسید نظرش راجع به دادگری چیست؟ میگوید: «اگر به نفع ماست، خوب است و اگر به نفع ما نیست، خوب نیست!» اصالت با سود و منفعت است. اگر مثلاً در باریکه غزه طی یک سال، ۶۰ تا ۷۰ هزار فلسطینی کشته شود، خم به ابرو نمیآورد و نمیگوید این بیدادگری است؛ میگوید: «اگر این کار به نفع ماست، بگذارید بیش از این هم کشته شوند!» در هیروشیما و ناکازاکی هم دو بمب اتمی بیفتد و ۳۰۰هزار انسان کشته شوند! اما در فرهنگ ایرانی همیشه دادگری موضوع اساسی و مهمی بوده است.
تکتک اینها را میتوان برشمرد، از نامآوری یا نامجویی گرفته تا شادکامی و پهلوانی. پهلوانی یعنی «جوانمردی». در جنگهای ایرانیان، ناجوانمردی وجود ندارد. برخلاف دشمنان که ناجوانمردانه وارد جنگ با ایرانیها میشدند. ایرانیان همیشه جوانمردانه میجنگیدند؛ در آموزههای دینی و سیره معصومین هم جنگ جوانمردانه نداریم. فردوسی به واسطه اعتقادی که به اهل بیت(ع) دارد، گاهی اوقات رنگ و لعابی از این آموزهها را به داستانهای پهلوانی میدهد.
بنابراین اگر کسی بخواهد ایران را بشناسد و مؤلفههای ملی و فرهنگی ایران را بشناسد، راهی جز شاهنامه وجود ندارد. شاهنامه گرچه اثر یک ایرانی است و در سرزمین ایران به وجود آمده، ولی واقعیت امر این است که متعلق به همه جهان و برای سعادتمندی همه جهانیان است. به همین روست که کسانی مثل کریستنسن، نولدکه، هانری ماسه و دیگران از اروپا و جاهای مختلف دنیا عمرشان را برای شناخت شاهنامه گذاشتند. برای اینکه شاهنامه انسانی است، یعنی توجه شاهنامه به انسان است.
*با توجه به اینکه شما از فعالان و کارشناسان عرصه رسانه هستید، امروز اولویت مهم رسانهها در حفظ و حراست از هویت ایرانی اسلامی و مؤلفههای ایران فرهنگی چیست؟
«مؤلفههای فرهنگ ملی ایران» را باید استخراج کنیم و اولویتهای رسانه همین است. چه چیزی در حوزه فرهنگ باعث شده که ایرانیان در طول و عرض تاریخشان با هم مرتبط باشند؟ یعنی ایرانیها احساس مشترک، عاطفه مشترک و درک مشترکی از موضوعات داشته باشند؟ زبان فارسی. این زبان فارسی است که قطران تبریزی در تبریزِ قرن پنجم شعر میگوید و فرخی سیستانی در خراسان این شعر را میفهمد. باباطاهر در منطقه زاگرس شعر میگوید و اسدی طوسی در خراسان میفهمد.
در دوره معاصر، شهریار تبریزی میگوید: «علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را» و همه ایرانیها و همه حوزه فرهنگی ایران آن را میفهمند؛ حوزهای که محصور در مرز ایران نیست، خارج از مرزها نیز جزء حوزه فرهنگی ایران است.
امروز هموطنانی داریم که در اروپا یا امریکا زندگی میکنند، ولی وابسته به زبان ملی و فرهنگ ایران هستند و به آن عشق میورزند. نوروز و شب چله را جشن میگیرند، مناسبتها را جشن میگیرند؛ اینها مؤلفههای فرهنگی است. چه چیزی باعث شده که ایرانیهای دور از هم، درک مشترکی از مؤلفههای فرهنگی داشته باشند؟ زبان فارسی. اینجاست که نقش فردوسی مشخص میشود. او بود که این بنای استوار را ساخت. سایبان محکمی از زبان ایجاد کرد که همه ایرانیها زیر چترش بتوانند احساس مشترک، درد مشترک، عاطفه و فرهنگ مشترک داشته باشند.
بنابراین به چند دلیل مهمترین مؤلفه فرهنگ ملی ما، زبان فارسی است: یکی اینکه زبان دیرپا و زندهای است؛ به زبانی «زنده» میگویند که نوشته و خطش از هزار سال پیش تا امروز بهراحتی خوانده و نوشته شود. زبانی که امروز گویشورانی داشته باشد که با همان گویش هزار سال پیش صحبت کنند. زبانی که تولید محتوا کرده باشد. امروز کمتر زبانی پیدا میشود که به اندازه زبان فارسی محتوا تولید کرده باشد. همین شاهنامه بیش از ۵۰هزار بیت است. مولوی در مثنوی و دیوان شمس، در مجموع نزدیک ۶۰هزار بیت سروده است. سعدی، صائب تبریزی، بیدل دهلوی همینگونه هستند. امیرخسرو دهلوی که میگویند چند صدهزار بیت سروده است. رودکی که اندکی از اشعارش را در اختیار داریم، اما میگویند تعداد ابیاتش از یکمیلیون بیت هم گذشته بود.
چقدر این زبان تولید محتوا کرده و گنجینه ادب و معرفت در اختیار بشریت قرار داده و برای ما درک مشترک درست کرده است! «درک مشترک» یعنی اینکه وقتی فردوسی از ایران میگوید یا نظامی گنجوی میگوید که: «همه عالم تن است و ایران دل»، ما این درک را از دل بودن ایران میفهمیم. میفهمیم که ایران ظرفیتی دارد و میتواند خون تازه به جهان پمپاژ کند. این بیت حافظ را در نظر بگیرید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:
با دوستان مـروت، با دشمنان مدارا
حقوق بشر عالم را اگر نگاه کنید، نتوانسته است به این زیبایی و کوتاهی در یک بیت، شیوه مدارا و رواداری با دوست و دشمن را توضیح دهد. این در زبان فارسی جاری است. چه کسی میتواند این بیت سعدی را بگوید که جهانگیر شود و همه عالم بفهمند:
بنیآدم اعـضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
یا مرگاندیشیهایی که فردوسی دارد و خیام ادامه آن است:
اگر بارِ خار است، خود کِشتهای
وگر پرنیان است، خود رشتهای
چو در گور تنگ استوارت کنند
همه نیـک و بد در کنارت کنند
همـه کارهای جهان را در است
مگر مرگ، کان را در دیگر است
از مرگ آنقدر گفته است که هیچ عاقلی در جهان نیست که آن را بشنود و با دقت گوش نکند و لذت نبرد.
اینها ویژگیهایی است که این زبان دارد. در این زبان هویت و ملیت ما جاری است، فهم مشترک ما از موضوعات جاری است. از دیرباز تاریخ مشترک ما با این زبان به ما رسیده است؛ بنابراین یکی از مهمترین چیزهایی که باید در حفظش بکوشیم، این است که این زبان را حفظ کنیم. این البته به آن معنا نیست که زبانهای محلی و نواحی ایران را نادیده بگیریم.
بیشتر این زبانها، چشمههای زاینده زبان فارسی هستند. از این زبانها واژه وارد زبان فارسی میشود و اتفاقاً گویشوران این زبانها، خودشان از تولیدکنندگان محتواهای بزرگ بودند. سعدی و حافظ با زبانی که شعر میسرودند، در خیابان و محلهشان حرف نمیزدند؛ زبان محلی و بومی خودشان را داشتند.
زبان نظامی گنجوی فارسی ارّانی بود، زبان خاقانی فارسی شِروانی بود؛ ولی همه آنها با زبان فارسی تولید محتوا کردند. به این شکل این شاعران هم خودشان را ملی کردهاند و هم یک ملت را به هم متصل کردهاند.
گردآوری: کولاک
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کولاک بنویسید.


![[ سید محمدعلی گلابزاده ] حال و روز کتاب و دلهای بیتاب](https://kuolak.ir/wp-content/uploads/2025/11/330262-360x220.jpg?v=1763590425)

![[سیدمسعود رضوی] گزارش فرهنگ](https://kuolak.ir/wp-content/uploads/2025/11/1763759785_282905.jpg?v=1763759786)