فرهنگی و هنری

سریال‌هایی که خشونت را به جامعه تزریق می‌کنند

خشونت به کالایی برای سرگرمی تبدیل شده و استفاده از شخصیت‌های شرور و قیافه‌های پر از جای زخم و چاقو و خالکوبی، ادبیات لاتی، کشیدن سیگار، مصرف نوشیدنی‌های الکلی و پرخاشگری‌های مزمن درهمین راستاست. این سوژه‌ها گیشه و فروش را تضمین می‌کنند. 

زمرد زرکش – روزنامه اطلاعات| در دهه اخیر، خشونت در برخی فیلم ها و سریال‌ها به‌طور فزاینده‌ای موردتوجه قرار گرفته است و با جزییات، نمایش داده می‌شود. شوربختانه مخاطبان آن هم اکثرا جوانان و نوجوانان هستند که این موضوع، زمینه‌ساز بروز آسیب‌هایی در جامعه شده است.

از طرف دیگر در ساختار درام، تعارض، محور اصلی قصه است و قصه بی تعارض، کمدی یا فیلم‌های بی‌معنا تولید می‌کند. «تعارض» نیز در ذات خود منجر به خشونت می‌شود و نمی‌توان درامی را تصور کرد که در آن خشونت وجود نداشته باشد. این هنر هنرمند است که بتواند بدون عریان کردن خشونت، تعارض را در قصه بگنجاند تا هم درام شکل بگیرد و هم از آسیب‌های ناخواسته روانی و اجتماعی خشونت عریان کاسته شود.

دکتر محمد علی‌پور، جامعه‌شناس درباره علت نمایش این حجم از خشونت می‌گوید:در تحلیل روند افزایش خشونت در سریال‌ها باید از دو زاویه به موضوع نگاه کرد، یکی علت‌های اجتماعی و روانی و دیگری منطق تولید در صنعت سرگرمی و رسانه. جامعه ایران در یک دهه اخیر از منظر اجتماعی، جامعه‌ای بوده با مجموعه‌ای از بحران‌های در هم تنیده‌شده مانند تورم مزمن، نابرابری فزاینده طبقات اجتماعی فرودست  (که به شدت گسترش یافته‌اند) و طبقات بالادست (که به قدرت بیشتری دست پیداکرده‌اند)، افول امید جمعی و اجتماعی، گسترش نااطمینانی و فرسایش اجتماعی، فروپاشی سرمایه‌های اجتماعی و بی‌ثباتی که منجر به افزایش خشونت‌های پنهان و آشکار در زندگی روزمره شده است.

امروز  شاهد خشم انباشته‌شده، سرخوردگی و پرخاشگری خاموش در بطن جامعه هستیم که نمود آن را در بوق زدن‌های مکرر، پرخاشگری‌ها، تجاوزها به اشکال مختلف و نقض حقوق دیگران می‌توان مشاهده کرد. برخی سریال‌ها تلاش دارند این واقعیت‌ها را نشان بدهند اما حاصل این تلاش، اغلب بازتولید خشونت است نه نقد آن.

خشونت، کالایی برای فروش بیشتر

دکتر علی‌پور می‌گوید: در غیاب نظارت‌های کیفی درست، سانسورچی‌ها بیشتر بر روابط جنس مخالف در سکانس‌های مختلف تمرکز ‌دارند تا خشونت  فیزیکی یا ادبیات خشن کلامی. بنابراین برخی از سازندگان به سراغ سوژه‌های تیره و پرتنش می‌روند، بدون آن‌که نگاهی مسئولانه و تحلیل‌محور نسبت به این خشونت‌ها داشته باشند. 

به عبارتی، خشونت به کالایی برای سرگرمی تبدیل شده و استفاده از شخصیت‌های شرور و قیافه‌های پر از جای زخم و چاقو و خالکوبی، ادبیات لاتی، کشیدن سیگار، مصرف نوشیدنی‌های الکلی و پرخاشگری‌های مزمن درهمین راستاست. این سوژه‌ها گیشه و فروش را تضمین می‌کنند. 

این جامعه‌شناس تأکید می‌کند: اولا فیلم‌سازان و کارگردانان، به ویژه افرادی که در شبکه‌های نمایش خانگی فعالیت می‌کنند در سال‌های اخیر تلاش کرده  اند تا حدی بازتاب‌دهنده واقعیت‌های پیچیده جامعه باشند اما این بازتاب‌ها لزوما از مسیر علمی و روان‎شناختی جامعه عبور نکرده است. اکثر این کارگردانان، وضعیت روانی جامعه را نه از طریق تحلیل‌های جامعه‌شناسی یا داده‌های میدانی بلکه براساس حس شهودی و بازارپسندی یا بر اساس الگوهای موفق آثار خارجی درک کرده‌اند، به همین دلیل آثاری که ساخته شده‌اند بازآفرینی کلیشه‌ای اغراق‌شده و پرفروش از خشونت و بحران جامعه هستند نه بازنمایی واقعیت. 

به گفته علی پور، بسیاری از کارگردانان و نویسندگان، دغدغه‌مند هستند اما در نبود پیوند مؤثر بین هنر، سینما و علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، آثارشان آگاهی‌دهنده از کار درنمی‌آید. به همین‌ دلیل، سریال‌ها  و فیلم   ها به جای تحلیل مسائل روانی جامعه، اغلب جزئی از بحران جامعه شده و آن را بازتولید می‌کنند. 

فقدان افق اخلاقی

آیا با توجه به سطح پایین تاب‌آوری در جامعه، چنین فیلم ها و  سریال‌هایی می‌تواند باعث افزایش خشونت شود؟ دکتر محمد علی‌پور در پاسخ به این پرسش می‌گوید: بله، زمانی‌که خشونت به صورت مکرر و اغراق‌آمیز و بدون پیامدهای جدی به تصویر کشیده شود، مخاطب به‌تدریج دچار بی‌حسی اخلاقی و عادی‌سازی نسبت به خشونت خواهد شد. وقتی خشونت در قالب سرگرمی تکرار ‌شود، می‌تواند از یک امر مذموم به امری طبیعی بدل گردد. این جامعه‎شناس می‌افزاید: تأثیر دیگر چنین سریال‌هایی، تقویت اضطراب، ناامنی و بدبینی اجتماعی است. 

سریال‌هایی که مملو از قتل، خیانت، سوءظن، دروغ، دزدی و بی‌اعتمادی باشند، به روان جمعی افراد، اضطراب، ترس و بی‌اعتمادی تزریق می‌کنند. این وضعیت می‌تواند منجر به واکنش‌های تدافعی پرخاشگرانه و خشونت‌آمیز در رفتارهای روزمره شود. 

در این سریال‌ها حتی چشم‌انداز اخلاقی یا تحلیلگرانه‌ای وجود ندارد و خشونت نه تحلیل می‌شود، نه محکوم و نه پیامد دارد؛ صرفا جذاب‌سازی می‌شود. این فقدان افق اخلاقی به سرگشتگی ارزشی و بی‌پروایی رفتاری در مخاطب خواهد انجامید. 

در جامعه‌ای که فشارهای اقتصادی، روانی و اجتماعی، آستانه تحمل مردم را پایین آورده، نمایش بی‌مهار خشونت، نه‌تنها سرگرم‌کننده نیست بلکه می‌تواند تحریک‌کننده، مضر و خطرناک باشد. 
سریال‌های خشن اگر بدون درک جامعه و بدون احساس مسئولیت اجتماعی ساخته شوند، به عامل تشدید بحران اجتماعی  بدل خواهند شد.

نمایش نور در تاریکی

آیا بخشی از رسالت هنرمندان، آرام کردن وضعیت جامعه نیست؟ پس نمایش این حجم از خشونت چه مفهومی دارد؟ دکتر علی‌پور می‌گوید: پاسخ به این سؤال بسیار پیچیده است. برخی اوقات از هنرمندان انتظار می‌رود که جامعه را برانگیزند و از آرامی، سکون و رکود در بیاورند؛ به‌خصوص درهنگام کنش‌های سیاسی یا در مواجهه با دیکتاتوری‌ها یا در جریان انقلاب‌های سیاسی.

اما در بحث ما هنرمند نمی‌تواند نسبت به شرایط روانی جامعه بی‌تفاوت باشد. آرام کردن، صرفا به معنای پاک کردن واقعیت یا سانسور خشونت نیست، بلکه مواجهه اخلاقی، تحلیلگرانه و مسئولانه با آن است. 

هنر موظف است درد را نشان بدهد اما درعین حال امکان ترمیم، تحلیل رهایی‌بخش و عرضه نوری در تاریکی را بدهد؛ در غیر این‌صورت به بازوی یأس و بی اعتمادی بدل می‌شود نه یک اهرم آگاهی‌بخش.

این جامعه‌شناس می‌افزاید: خشونت هنری با خشونت تجاری متفاوت است. یک فیلم یا سریال اگر خشونت را به‌عنوان سوژه انسانی، تاریخی یا روانی تحلیل کند، می‌تواند مفید و حتی شفابخش باشد، مانند آثار «اینگمار برگمان» و «کریستوف کیشلوفسکی» که در تاریخ سینما کم نیستند. 

فیلم‌هایی ساخته شده‌اند که خشونت را به شکلی نشان داده‌اند اما تخیل رهایی‌بخش و نوری در تاریکی نیز در آن‎ها دیده شده و با این‌که خشونت را به وضوح به نمایش درآورده‌اند اما به یک اثر ضدخشونت تبدیل شدند. 

رسالت هنر، تنها آرام کردن نیست بلکه پرسیدن، پرسش‌برانگیزی و بیداری است.

 هنر قرار نیست آرامش موقت تولید کند، بلکه باید آگاهی‌بخش باشد و تصویر صادقانه و مسئولانه از جامعه ارائه دهد و خشونت را تحلیل کند، نه این‌که ترویج دهد.

او  تأکید می‌کند: سینما و سریال، تنها ابزار سرگرمی نیستند بلکه نهادهایی مهم در ساختن ذهن، احساس و زیست اجتماعی ما هستند.

امروزه جامعه ما بیش از هرزمان دیگر نیازمند روایت‌هایی است که بتواند نه‌فقط رنج‌ها را بازنمایی کند بلکه امکان فهم، همدلی و خروج از خشونت را در دل خود بپروراند. ما در تاریخ سینما چه خارجی و چه ایرانی، فیلم‌های زیادی را داریم که پر از خشونت هستند اما نکات امیدبخش دارند، مانند فیلم «پیانیست» رومن  پولانسکی یا فیلم «زندگی زیباست» اثر روبرتو بنینی. 

اگر رسانه‌ها صرفا به دنبال تولیدات نمایشی خشونت‌بار در جهت شوکه کردن مخاطب یا پرفروش بودن باشند باید مسئولیت پیامدهای روانی و اجتماعی آن را به عهده بگیرند. امیدوارم هنرمندان، فیلمسازان و نویسندگان در کنار خلاقیت، مسئولیت اجتماعی خود را جدی بگیرند.

خشونت، محور درام 

درام، ساختاری روایتگرانه از یک تضاد است و تضاد، محور اصلی بسیاری از قصه‌هاست. از این رو، هنر روایی، اعم از ادبیات یا ادبیات نمایشی را نمی‌توان بدون درام تصور کرد.

میثم شاه‌بابایی، فیلمساز در این مورد می‌گوید: خشونت در درام اعم از تئاتر، سینما، رمان یا سریال یکی از قوی‌ترین و قدیمی‌ترین ابزارهای خلق تعارض و پیشبرد داستان به حساب می آید. از تراژدی‌ در داستان‌های حماسی ایران ویونان باستان تا فیلم‌های مدرن تارانتینو یا سریال‌هایی مثل بازی تاج‌وتخت، خشونت نقش کلیدی داشته است. 

وی می‌افزاید: ایجاد تفاوت و تعارض عمیق و غیرقابل بازگشت مانند مرگ، آسیب جسمی، آسیب‌های  روانی، جنگ، قتل و امثالهم، موقعیت‌های غیر قابل بازگشتی را برای شخصیت‌های داستان ایجاد می‌کند که نقطه مرکزی درام را تشکیل می‌دهد و باعث برانگیخته شدن احساسات شدید مخاطب مانند ترس، خشم، همدلی، انتقام‌جویی، نفرت یا حتی لذت ممنوعه خواهد شد.

به عبارتی، در هنرهای نمایشی، مخاطب با روایت خشونت شخصیت‌های داستان، وقتی که برای هدفی می‌جنگند یا خون می‌ریزند یا با موقعیت خشونت آمیزی دست و پنجه نرم می‌کنند، ارتباط بهتری برقرار و حتی هم‌ذات پنداری می‌کند. به گفته شاه‌بابایی، در زمان خشونت، نقاب‌ها برداشته می‌شود و چه بسا شخصیتی در شرایط عادی مهربان باشد و در شرایط خشن وحشی یا شجاع شود.

درام بدون خشونت

با همه این تفاسیر برخی بر این باورند که برای ساخت درام الزاما نیاز به خشونت نیست و همان «تعارض» برای ایجاد کشش و جذابیت کفایت می‌کند.

میثم شاه‌بابایی، کارگردان و مستندساز توضیح می‌دهد:با این حال، نباید از این امر غافل بود که درام بدون خشونت هم می‌تواند شکل بگیرد. خیلی از شاهکارهای دراماتیک تقریبا هیچ خشونت فیزیکی ندارند، مثل «مرگ فروشنده» اثر «آرتور میلر» که در بستر خشونت اقتصادی و خانوادگی داستان سرایی می کند یا در فیلم «دوازده مرد خشمگین»، بدون هیچ گونه خشونت نمایشی، داستان در فضایی بسته روایت می‌شود. گرچه تعارض در این موارد هم به خشونتی غیرعریان بدل شده است.

کارگردان مستند سینمایی «مراسم ویژه» می‌افزاید: پس خشونت فیزیکی یک الزام نیست بلکه «تعارض شدید» درام را ایجاد می‌کند. در واقع خشونت یکی از شکل‌های تشدید شد  ه تعارض است اما در اغلب سریال‌ها خشونت عریان دیده می‌شود، شاید به دلیل این که این نوع نمایش، ساده‌ترین و سریع‌ترین راه برای ایجاد تعارض فزاینده به شمار می     آید، چرا که مخاطب عام سریع‌تر درگیر قصه می‌شود. از این منظر در بسیاری از فیلم‌های مدرن و به اصطلاح ابرقهرمانی، به جای تعارض روان‌شناختی یا اخلاقی به خشونت فیزیکی تکیه می‌شود.

این فیلمساز در پایان گفتگوی خود تأکید می‌کند: خشونت در درام اگر به اندازه، درست و قاعده‌مند روایت شود، قابل تأمل است و اگرقاعده‌مند نباشد، زننده و باورناپذیر خواهد شد.به نظرم آنچه امروز در سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی دیده می‌شود، خشونتی بیرون آمده از بطن جامعه است. اجتماع زمانی که دچار پیچیدگی در معنی مفاهیم مشترک می‌شود، گسست و عدم تفاهم را زیست می‌کند و میل به هم‌ذات پنداری، افراد بیشتری را برای دیدن فیلم‌ با درونمایه خشن ترغیب می‌کند و این آن چیزی است که امروز درگیر آنیم.

گردآوری: کولاک
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کولاک بنویسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا