حوادث

ماجرای عجیب زنی که در زندان حقوقدان شد

زنی که خانه‌اش را پاتوق خلافکاران و موادفروشان کرده بود، وقتی فرزندش را به خاطر اعتیاد از دست داد توبه و در زندان شروع به تحصیل کرد تا اینکه توانست در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شود.

همشهری آنلاین – حوادث: ۸ سال پیش بود که ماموران پلیس تهران خانه‌ای را شناسایی کردند که پاتوق خلافکاران، موادفروشان و سارقان بود. هر روز افراد مشکوکی به این خانه رفت و آمد می‌کردند و یکی از همسایه‌ها که متوجه ماجرا شده بود، پلیس را خبر کرد و اسرار این خانه فاش شد. پس از هماهنگی قضایی، مأموران وارد خانه شدند. در این عملیات چند زن و مرد که اغلب سابقه‌دار بودند دستگیر شدند و در بازرسی اتاق‌ها مقدار زیادی مواد مخدر و وسایل سرقتی کشف شد. خانه متعلق به زنی به نام مهناز بود که او نیز بازداشت و معلوم شد که وی اتاق‌هایش را با قیمت بالای به خلافکاران، مخصوصات فروشندگان موادمخدر اجاره می داده و آنها از این محل برای نگهداری محموله هایشان استفاده می‌کردند. با این اطلاعات مهناز مدتی بعد در دادگاه محاکمه و به جرم همدستی با مجرمان به تحمل ۱۰سال حبس محکوم شد.

یک خبر بد

زمانی که این زن در زندان به سر می‌برد تلخ‌ترین خبر زندگی‌اش را شنید؛ مرگ پسرش به خاطر مصرف بیش از حد موادمخدر. این اتفاق زندگی زن زندانی را دگرگون کرد. تا جایی که تصمیم گرفت توبه کند و زندگی‌اش را تغییر دهد. آنجا بود که او تحصیل را انتخاب کرد و به این ترتیب در زندان شروع به درس‌خواندن کرد و در نهایت موفق شد مدرک لیسانسش را از دانشگاه بگیرد. اتفاقی که نه تنها باعث تغییر مسیر زندگی‌اش که مورد عفو قرار گرفتن وی و آزادی‌اش از زندان شد.

از سقوط به اوج رسیدم

مهناز می‌گوید که درست در تاریک‌ترین نقطه زندگی‌اش به روشنایی رسیده و حالا می خواهد مشوق همه زندانیانی باشد که مثل خودش در تاریکی بودند. گفت‌وگو با او را بخوانید.

چه شد که زندگی‌ات به خلاف کشیده شد؟

شوهرم یک قاچاقچی مواد مخدر بود. زندگی مرفهی که برایم ساخته بود باعث شده بود چشمم را روی کارهایش ببندم و اعتراض نکنم تا اینکه دستگیر شد و به زندان افتاد. بعد از آن بود که از هم جدا شدیم و تصمیم گرفتم با خانه‌ای که من رسیده بود، کاسبی کنم. چون پول خلاف زیر زبانم مزه کرده بود، اتاق‌ها را به خلافکاران و موادفروشان با قیمت خوبی اجاره می‌دادم و زندگی‌ام از این راه می گذشت.

همه مواد فروش بودند؟

نه لزوما. سارقان هم در میان آنها بودند. جمع می شدند و نقشه سرقت های کوچک و بزرگ می کشیدند. کم کم پای مالخران هم به خانه ام باز شد. در ازای نگهداری اموال مسروقه از آنها پول می گرفتم. باور کنید همه آن کارها را به خاطر آینده پسرم انجام می دادم اما در نهایت لو رفتم.

چطور لو رفتی؟

گمان می کنم همسایه ها مرا لو دادند. لحظه دستگیری را یادم است. درِ خانه که باز شد، فهمیدم همه چیز تمام شده است.

چه چیزی باعث شد که در زندان زندگی‌ات عوض شود؟

شنیدن خبر مرگ پسرم. او به خاطر مصرف زیاد مواد فوت کرد. همان موادی که در خانه‌ من بسته بندی می‌شد و من یکی از عوامل توزیع آن در محل بودم. آن‌جا بود که تصمیم گرفتم تا وقتی زنده‌ام فقط به فکر جبران گذشته باشم.

تحصیل در زندان چقدر سخت بود؟

بیشتر از همه از نگاه‌ها رنج می‌بردم. طرز نگاه هم بندی‌ها که انگار دارند مسخره‌ام می کنند. بقیه‌اش فقط بستگی به اراده‌ات دارد. درس تنها چیزی بود که شب‌ها آرامم می‌کرد.

چطور در امتحانات شرکت می‌کردی؟

روز امتحان تحت‌الحفظ به دانشگاه می‌رفتم. نگاه دانشجوها، نگاه نگهبان‌ها، همه‌چیز سنگین بود. اما وقتی برگه امتحان را جلوی من می‌گذاشتند، فقط یک چیز مهم بود: اینکه دارم برای زندگی تازه‌ای تلاش می‌کنم.

چرا حقوق را انتخاب کردی؟

چون خیلی به این رشته علاقه دارم. چون سابقه دارم نمی توانم آزمون وکالت بدهم اما با این حال به زنان معتاد، سارق و خلافکار و آدم هایی که گیر افتاده اند و راه خروج را بلد نیستند، مشاوره حقوقی می دهم به صورت رایگان.

گردآوری: کولاک
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کولاک بنویسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا